nini jon

عروسک قشنگم

1390/6/10 15:04
نویسنده : mamani
222 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلم

امروز سنت رو وارد قسمت نی نی من کردم بعد اومدم وبلاگتو نگاه کردم دیدم داره سنت رو به ماه و روز و .. نشون می ده اگه بدونی چه حس زیبایی بود باعث شد اشکم جاری بشه.

گلم ،منو بابایی داریم لحظه شماری می کنیم واسه اومدنت ولی فکر کنم تو خیلی شیطون بلا هستی آخه از الان داری حسابی حال منو جا میاری راستشو بگو نکنه تو و بابایی با هم دست به یکی کردین که منو اذیت کنین ها؟آخه دیشب بابا داشت به شوخی بهت می گفت دیگه انتقام منو از مامان گرفتی بسه دیگه اذیتش نکن.امان از دست این آقایون!!!!!!!

می دونی عزیزم هیچ وقت فکر نمی کردم اینقدر دوستت داشته باشم کسی رو که هنوز ندیدم و هیچی ازش نمی دونم ولی خیلی دوست دارم همه جوره مثل بابات بشی.

از الان دوست دارم وقتی یه کاری برات می کنم نظرتو بدونم کاشکی می تونستی موافقت یا مخالفتت رو بهم نشون بدی مثلا دوست دارم یه عکس نی نی واسه وبلاگت از اینترنت پیدا کنم ولی واقعا نمی دونم دوست داری یا نه؟

راستی یه سایت پیدا کردم که گفته بود عکس پدرو مادرو بذارین ما عکس بچتون رو نشونتون می دیم نتیجش واقعا وحشتناک بود عکس منو باباتو قاطی کرده بود یه شکل  وحشتناکی در اومده بود دیدنی!!!!!

الان نگاه کردم دیدم بابا سونوگرافیهاتو اسکن کرده و برام ایمیل کرده ولی من هنوز نمی دونم چه جوری باید اینجا بذارمشون باید یه کمی تجسس کنم شاید موقع نوشتن مطلب بعدی بتونم سونو رو برات بذارم.

حدودا" دو هفته دیگه هو یه سونو دیگه باید انجام بدم سونو بین هفته ده تا دوازده که ان شالله نتیجه اونم خوب باشه و من به وقتش اونم برات می ذارم اینجا تا یادگاری برات بمونه.

اینم بدون که تو چند تا خاله گل داری که سه تاشون خاله های واقعیت هستن که واسه دیدنت لحظه شماری می کنن و چند تا هم دوستای مامانت هستن که اونها هم به خوبی خاله های خونیت هستن و مدام حالتو می پرسن و برای اومدنت دعا می کنن آخه می دونی من وقتی فهمیدم حامله هستم مجبور شدم یه عمل سنگین بکنم که البته ربطی به حاملگیم نداشت.

دو سال بود که رژیم سختی گرفته بود و وزن خیلی کم کردم همین باعث ایجاد سنگ توی کیسه صفرام شده بود ولی قبلا" اذیتم نمی کردم همین که فهمیدم حامله هستم به طرز وحشتناکی درد گرفت مجبور شدن عملم کنن چون کیسه صفرام حاد شده بود ولی چون حامله بودم تو توی خطر بودی .

برای اینکه بتونن تو رو نگه دارن منو بیهوش نکردن و از کمر سر کردن نمی دونی چقدر اذیت شددم و درد کشیدم و چقدر تو بیمارستان منو باباتو به گریه انداختن که ممکنه در عین عمل خدای نکرده تو رو از دست بدیمگریه

خیلی سخت بود ما حق تصمیمگیری نداشتیم چون اگه عمل نمی کردم خودم می مردم و اگه عمل می کردم زبونم لال شاید برای تو مشکلی به وجود می یومد .

خدا رو شکر که به خیر گذشت البته من هنوزم دارم شیاف پروژسترون استفاده می کنم تا ان شالله تو مشکلی نداشته باشی .

گل مادر منو بابا واسه داشتنت خیلی اذیت شدیم و شکر خدا که تا الان هستی و خوبی و به حق این روزهای عزیز هم به سلامتی دنیا میایی تا دل منو باباتو شاد کنی.

تو میوه باغ زندگی ما هستی امیدوارم خدای بزرگ که باغبونته مثل همیشه به هر سه مون کمک کنه تا بتونیم لذت در آغوش کشیدنت رو حس کنیم.

دوستت دارم  عزیزم تو مختاری هر چقدر که دلت می خواد منو اذیت کن و لی بهم قول بده سالم باشی و سالم بمونی .

مواظب خودت باش برای هر سه مون دعا کن تو پاکی خدا دعای تو رو مستجاب می کنه

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

مامان نی نی طلا
10 شهریور 90 13:51
سلام.خیلی خوشحال شدم که نینیتون سالمه.انشاالله به سلامتی به دنیا بیاد و کلی دل مامان باباشو شاد کنه
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به nini jon می باشد