کوچولوی مامانو بابا
سلام عزیز دلم
این اولین باره که دارم برات می نویسم برای کسی که وجودش به وجودم متصله ولی باورش برای من کمی سخته.تا حالا این حسو هیچ وقت تجربه نکردم اینکه کسی توی وجودم در حال شکل گیریه و من هنوز نتونستم باورش کنم ولی این دلیل نمیشه که دوستت نداشته باشم .
می دونی تو سرمایه عشق منی و من به وجودت افتخار می کنم خیلی دوست دارم زودتر به دنیا بیایی تا بتونم در آغوش بگیرمت و غرق بوست کنم.
باید بدونی بابا خیلی راحت وجودت رو باور کرده و برای اومدنت لحظه شماری می کنه عصرها که از سرکار میاد کلی برات صحبت می کنه و ذوقت رو می کنه بعدشم با وجود خستگی زیاد برای منو تو بهترین غذاها رو آماده می کنه آخه مامانت یه کم بد ویاره.
خیلی دوست دارم هر چه زودتر بتونم حست کنم تا زودتر باورت کنم الیته واقعا دوستت دارم ولی هنوز نشونه زیادی ازت ندیدم بهم حق بده نتونم وجود کسی تو توی بطنم قبول کنم در این مورد هیچ تجربه ای ندارم .
راستی عزیزم امروز وارد نهمین هفته زندگیت شدی البته نه در دنیای خارجی بلکه توی شکم مامانت!
دکتر به من گفته ششم هر ماه تو وارد یه مرحله جدید از زندگیت می شی البته منو بابا هنوز نتونستیم بین هفته ها و ششمهای هر ماه تطابق ایجاد کنیم بابا هر دفعه که می شمره یه هفته زیاد میاره فکر کنم کم کم یاد بگیریم.
مامانی دو،سه تا سونو ازت دارم که اگه بتونم برات اینجا می ذارم تا وقتی که بزرگ شدی بتونی خودتو از زمانی که جنین بودی ببینی.
اینو بدون که منو پدرت برای لحظه ورودت به این دنیا لحظه شماری می کنیم تو هم دعا کن تا این مامان ترسوت یه کمی بز رگ بشه و بتونه تکیه گاه خوبی برات بشه البته با وجود مردی مثل بابات ان شالله این اتفاق هم خواهد افتاد.
دوستت دارم عزیزم .به امید سلامتیت